نامهی سرگشاده زندانی سیاسی، محمدصابر ملک رئیسی
محمدصابر ملک رئیسی، زندانی سیاسی تبعیدی در زندان اردبیل در نامهای
سرگشاده به مناسبت عید فطر از تهدید دوباره پدر و مادر مسن و بیمار خود توسط
نهادهای امنیتی خبر داده است.
روز چهارشنبه ۲۱آذر ماه، زندانی سیاسی صابر ملک رئیسی بهطور ناگهانی از زندان مرکزی اردبیل به محل نامعلومی منتقل شد. مأموران زندان مرکزی اردبیل بهطور ناگهانی صابر ملک رئیسی، زندانی سیاسی بلوچ را که در این زندان در تبعید بهسر میبرد، احضار و بدون اینکه وی اجازه جمعآوری وسایل شخصیاش را داشته باشد او را به محل نامعلومی منتقل کردند.
پس از انتقال ناگهانی وی رئیس حفاظت اطلاعات کل اردبیل محمد
مختاری، مدیر داخلی زندان بهرام نوروزی و حفاظت اطلاعات زندان پرویز صورآذر به بند
۷زندانیان سیاسی رفته و زندانیان سیاسی را تهدید به پروندهسازی کردند.
اعتصاب غذای جوانترین زندانی سیاسی محمد صابر ملک رئيسی وارد ماه دوم میشود
هماکنون بر
اثر کوبیدن ضربات سنگین بر قفسه سینهاش دچار مشکل قلبی شده و همچنین با تب و لرز
دست به گریبان است.
با این وجود
از درمان و رسیدگی پزشکی مورد نیاز محروم است. وی همچنین از تماس و ملاقات با
خانواده محروم نگه داشته شده است.
در روزهای اخیر
زندانیان سیاسی تبعیدی همبند وی در زندان مرکزی اردبیل در خصوص وضعیت او نامهیی
به خانم عاصمه جهانگیر گزارشگر ویژه مللمتحد نوشته و از او کمک خواستند. آنها در
دادنامه خود نوشتند: «ما و دوستمان صابر ملک رئیسی گناهی جز بلوچ و اهل سنت بودن
نداریم»
محمدصابر ملک
رئیسی، زندانی سیاسی بلوچ در حال حاضر نهمین سال از دوران محکومیت ۱۵ساله خود را
در بند هفت زندان اردبیل، هزاران کیلومتر دورتر از محل زندگیش، چابهار، سپری میکند.
او در سال
۱۳۸۸وقتی ۱۵ساله و دانشآموز سال دوم دبیرستان بود از سوی مأموران امنیتی بازداشت
شد. این نوجوان بلوچ به اتهام همکاری با گروههای مخالف نظام به ۱۵سال حبس در تبعید
محکوم شد. به گفته خودش زیر بدترین شکنجهها از او اعتراف گرفتهاند.
بنا به گفته
نزدیکان صابر: «زمانی که محمدصابر بازداشت شد ۱۵سال سن داشت در حالی که رسانهها
نوشته بودند ۱۷ساله است. اینجا در زاهدان، معمولاً شناسنامه نوزادان را یک سال جلوتر
میگیرند بنابراین، هنگام بازداشت در شناسنامه ۱۶ساله بود در حالی که سن واقعی او
در زمان بازداشت ۱۵سال بود.»
به گفته وی
مأموران امنیتی به خانواده محمدصابر گفتهاند جرمش سیاسی بوده در حالی که اصلاً هیچ
جرمی نداشت و پروندهسازی کردند، آن هم فقط بهخاطر برادرش، عبیدالرحمن، که آن
زمان ۲۰ساله بود. نیروهای امنیتی گفتهاند اگر برادر محمدصابر بیاید او را آزاد میکنیم
اما عبیدالرحمن نزد خانواده نیست و به آنها دسترسی ندارد. محمدصابر بهعنوان
گروگان در زندان است.
روز سهشنبه ۲۸آذرماه زندانی سیاسی بلوچ صابر ملک رئیسی بعد از
۲۱روز شکنجه در سلولهای انفرادی زندان اردبیل به بند زندانیان سیاسی برگردانده شد. شکنجه گران مانع رسیدگی پزشکی بعد از شکنجه و ضرب و شتم او میشوند و قصد جان او را دارند
اخیرا او رنجنامه ای خطاب به اسما جهانگیر با عنوان: از تخت شکنجه ای به نام “معجزه” تا تهدید به اعدام فرستاد در این نامه از جمله به شکنجه شدن بر روی تختی به نام “معجزه” و نگهداری در سلول های قبر گونه می گوید
لینک متن نامه و فایل صوتی
او ۲۵سال دارد مدت ۸سال است که در زندانهای ایران محبوس و تحت شکنجه قرار دارد و حالا جان او در خطر است مبادا بگذاریم رژیم بدلیل اینکه بلوچ است فشار مضاعف روی او بیاورد بیائيم صدایش باشیم
این صفحه به تازه ترین اخبار از وضعیت او اختصاص دارد
این پست در همین لینک مستمر بروز میشود
این صفحه به تازه ترین اخبار از وضعیت او اختصاص دارد
این پست در همین لینک مستمر بروز میشود
خانوادههای زندانیان سیاسی بلوچ تبعید
شده به زندان مرکزی اردبیل؛ صبح سهشنبه ۱۴آذر در مقابل دفتر معاون سیاسی امنیتی رژیم در خیابان آزادی زاهدان
تحصن کردند. تحصن کنندگان خواهان حفاظت از جان
فرزندانشان در مقابل اعمال ضدانسانی و شکنجهها در زندان مرکزی اردبیل و انتقال
آنها به شهر محل سکونتشان (چابهار) شدند. تحصن و تجمع خانوادهها از روز ۱۲آذر ماه شروع شده و همچنان ادامه
دارد.
خانواده محمد صابر ملک رئیسی از زمان انتقال وی به قرنطینه از وضعیت فرزندشان اطلاعی ندارند.
خانواده نگران این زندانی پس از این واقعه به دفتر اداره اطلاعات زاهدان مراجعه کردند ولی پرسنل این نهاد امنیتی از وضعیت محمد صابر اظهار بی اطلاعی کردند و همزمان خانواده را به بزرگ کردن موضوع “یک ضرب و شتم ساده” متهم کردند. به گفته آنان مسئله مضروب شدن صابر “اتفاق مهمی نیست”.
یک منبع نزدیک به خانواده محمد صابر به گزارشگر هرانا توضیح داد امروز خانواده های سایر زندانیان سیاسی بلوچ محبوس در زندان اردبیل به دفتر اداره اطلاعات شهر سرباز نیز مراجعه کردند و خواستار تغییر زندان محل نگهداری فرزندانشان شدند اما علاوه بر اینکه پاسخی دریافت نکردند تهدید شدند که در صورت اصرار به حضور مقابل این اداره بازداشت خواهند شد.
این منبع در ادامه تاکید کرد: ”خانواده محمد صابر به شدت نگران امنیت جانی او هستند، آنها حتی تقاضای آزادی هم نمی کنند بلکه میخواهند صابر که اساسا در رای محکومیت به تبعید محکوم نشده از اردبیل به زندان چابهار که محل زندگی اش است برگردانده شود.”
بیشتر بخوانید
قبل از اینکه با یک چشم به این دنیا نگاه کنم؛ نامه محمدصابر ملک رئیسی، زندانی
سیاسی مضروب شده به گزارشگر ویژه نوشتهشده در
دسامبر 4, 2017
در نامه ای سرگشاده خطاب به گزارشگر ویژه
حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران از چگونگی ضرب و شتم خود، سوابق پیشین این
بی قانونی ها و فقدان امنیت جانی خود سخن گفته است و خواستار توجه به ستم مضاعفی
که بر زندانیان سیاسی چون او میرود شده.
“مکتوبی
مچاله شده و خاکی از زندانی سیاسی تبعیدی به زندان اردبیل محمد صابر ملک رئیسی
فرزند داد علی، به خدمت کمیسیار ویژه حقوق بشر در امور ایران سرکار خانم عاصمه
جهانگیر
باعرض ادب و
احترام فراوان به استحضار می رسانم، دنیا دنیای عجیبی است، من یک روز قبل از اینکه
با یک چشم به دنیا نگاه کنم از اینکه پدر پیرم براثر بیماری چشم چپ اش را از دست
داده بسیار ناراحت بودم و اصلا به این فکر نکردم شاید روز بعد خودم نیز بینایی چشم
راستم را از دست بدهم و با پدر همدرد شوم و تا حدودی درکش کنم، اما نابینایی من
کجا و نابینایی پدر کجا، بینایی پدرم هیچ وقت برنمی گردد ولی بینایی من که بخاطر
ورم کردن بالا و پایین چشم براثر وارد شدن ضربه شدیدی است بلاخره ورمش فروکش خواهد
کرد و بینایی چشمم باز میگردد، مانند دفعات قبل که این بلاها سرم آوردند، اما از
روزی که باخبر شدم پدر بینایی چشم چپش را از دست داده چشمم شده بارانی، سینه ام
شده یک گودی آتش، پدرم گفت ناراحت نشوم چون نور چشم اش به یوسف گم شده اش منم و هر
زمان برگردم پیشش با دیدنم نور چشمش بر می گردد، اشک امان یک دانه چشمم را گرفته،
فرصت نمی گردد از دردم بنویسم، ما ایرانی ها یک ضرب المثل داریم که می گوییم طرف
از درد فلان یک چشمش اشک و یک چشمش خون است، من الان از دست ظلم این رژیم یک چشمم
اشک و یک چشمم خون است و مصداق این ضرب المثل قدیمی شده ام.
من در حال
حاضر بخاطر ضعف چشمی که از اعتصاب غذا و درد شدیدی که از سر و بدنم حس میکنم قادر
به شرح کامل ماجرا نیستم و مطمئن نیستم که بتوانم نامه را برای شما ارسال کنم، پس
برای همین به این مختصر موضوع بسنده میکنم.
در روز
چهارشنبه مورخ ۱۳۹۶/۹/۸ از سوی دفتر حفاظت و اطلاعات زندان مرکزی اردبیل مورد توهین
به مذهب و مقدساتم قرار گرفتم و به افسرنگهبانی منتقل شدم که در انجا رئیس
اندرزگاه و افسرنگهبان وقت دست و پایم را بستند و با باتوم شروع به ضرب و شتمم
کردن و در عین حال که ضربات مشت و لگد به سر و صورتم می زدند به من و خانواده ام
فحاشی و هتک حرمت می کردند، پس از کلی ضرب و شتم با همان حالت یعنی با دستبند و پا
بند و بدنی کبود من را به قرنطینه منتقل کردند و یکی از زندانیان در قرنطینه که یکی
از عواملشان است را برای درگیر شدن با من اجیر کردند تا پرونده را دعوا و درگیری
زندانی با زندانی جلوه دهند و تمام صدمات و کبودی وارد شده به بدنم را درگیری با
زندانی نشان دهند.
جالب توجه است
زندانی مامور شده ظرف سه ساعت سه مرتبه با من درگیر شد و در هر سه مورد به بیرون
از قرنطینه منتقل شدم و سپس به بند قرنطینه بازگردادنده شدم و در درگیری آخر زندانی
با فلاسک چای ضربه ی شدیدی به سرم وارد کرد که بی هوش شدم و با صورت به زمین
برخورد کردم و تمام صورتم از ناحیه راست زخمی و کبود شد، جای شکر دارد بینی ام برای
بار چهارم بدست رژیم و عمالش نشکست فقط خونی و کبود شده، بعد از این ضربات وقتی
چشم باز کردم خود را در تخت بهداری زندان دیدم و مدتی فراموشی گرفته بودم و متوجه
نبودم چرا در آن مکان می باشم و چه اتفاقی افتاده است، از دکتر و مسئولین بهداری
جویای جراحت و انتقالم به بهداری شدم، گفتند بعد از درگیری و کشتن یک نفر به این
حال افتادی، من نیز باور کردم و از اینکه مرتکب قتل شده بودم به شدت ترسیده و
نگران بودم، تا اینکه همه چی یادم آمد که توسط زندانی که درگیر شدم مجروح شدم و
فهمیدم موضوع دروغی مثل دروغ های دیگرشان است که به ملت می گویند، پس این دعوا را
صورت جلسه کردند و از من خواستند از زندانی شکایت کنم، اما من زیر هیچ برگه ای را
امضا نکردم و از هیچ کس جز پرویز سورآذر مسئول حفاظت و اطلاعات زندان مرکزی اردبیل
و فرهاد نوروزی رئیس اندرزگاه و غفور صادق زاده افسرنگهبان زندان شکایت ندارم.
در آخر از شما
مقام محترم می خواهم و خواهشمندم که من و خانواده ام را از شر این رژیم ظالم نجات
دهید.
لازم به ذکر
است بنده از همان روز چهارشنبه مورخ ۱۳۹۶/۹/۸ اعتصاب غذا کرده ام و خواستار آزادی
خود هستم، زیرا هیچگونه اقدام و عمل مجرمانه مرتکب نشده ام و به مدت نه سال است که
فقط برای دستگیری و کنترل برادرم عبیدالرحمان
گروگان این رژیم می باشم.
باسپاس فراوان -زندانی محمد
صابر ملک رئیسی فرنطینه زندان
مرکزی اردبیل”
به گزارش کمپین
فعالین بلوچ پدر این زندانی در نامه ای ضمن ابزار نگرانیش از به قتل رساندن فرزندش نوشته است پنج سال است که پسرم را ندیده ام و از خواستاز نجات جان فرزند و انتقال او به زندان چابهار شد.
او در بخش هائی از نامه به شرح شکنجه هائی که بر فرزندش روا شده است می پردازد از جمله:
او را در هوای سرد زیر صفر درجه اردبیل با دست و پاهای زنجیر شده از ساعت ۸ صبح تا ۱۰ شب بدون هیچ پوششی حتی بدون دمپایی بر روی زمین پوشیده از برف به یک میله آهنی بسته اند
او در ۵ خرداد۱۳۹۱ پیش از انتقال به زندان مرکزی اردبیل بشدت توسط ماموران زندان زاهدان مورد ضرب و شتم قرار گرفته است بصورتی که یک پا، سر و بینی او در اثر این ضرب و شتم شکسته است.
در تاریخ ۲۲تیر ۹۳ مامورین زندان اردبیل ضمن تحریک زندانیان دیگر بندها به آنها گفته اند:” این صابر و دوستانش و دوست دیگرش امین کسانی هستند که در عراق و سوریه با ما می جنگند”! با این تحریکهای ماموران، زندانیان به سمت صابر و دوستانش حمله کرده و آنها را بشدت زخمی کرده که در اثر این ضرب و جرح دست امین شکسته است
یکی از عوامل اجیرشده رژیم به صابر ملک رئیسی در بند ۸ این زندان (قرنطینه) حمله میکند و از پشت سر جسم سختی بر سر و صورت او میکوبد و او را مجروح و بیهوش میکند. این زندانی سیاسی پس از به هوش آمدن اعلام میکند هیچ شکایتی از زندانی عادی ضارب ندارد بلکه عامل این درگیری و مجروح کردنش مأموران هستند که این زندانی را تحریک کردهاند.
بند قرنطینه زندان محل زندانیان معتاد به متادون و بعضاً بیماران روانی است. خشونت در این بند رواج دارد. بر اساس گفته خانوادههای زندانیان و منابع مطلع؛ دژخیمان زندان و بهطور خاص پرویز صورآذر مسئول جنایتکار حفاظت زندان با تبانی چند نفر از زندانیان عادی قصد قتل این زندانی سیاسی را در زندان دارند.
لازم به یادآوری است چند روز پیش این زندانی سیاسی در صحبت با خانواده خود متوجه شده بود که پدر ۸۰سالهاش دیگر قدرت بینایی ندارد و نمیتواند او را ببیند. پدر صابر بهدلیل فرتوت بودن فقط یکبار حدود ۵سال پیش در زندان وزارت اطلاعات زاهدان توانسته بود با او ملاقات کند و اکنون پس از ۸سال علاوه بر اینکه قدرت مسافرت برای ملاقات را ندارد بلکه چشمانش نیز قوتی برای دیدن فرزندش را ندارد.
صبح روز چهارشنبه هشتم آذر ماه؛ پرویز صورآذر رئیس جنایتکار زندان و رئیس حفاظت اطلاعات زندان مرکزی اردبیل با احضار صابر ملک رئیسی زندانی سیاسی تبعیدی بلوچ در زندان مرکزی اردبیل با بهانه تراشی با وی شروع به جروبحث کرد. رئیس جنایتکار حفاظت زندان با گفتن اینکه «خیلی زبان دراز هستی» اقدام به انتقال این زندانی به قرنطینه زندان مرکزی اردبیل کرد.
بر اساس گزارشهای موثق بهدنبال انتقال؛ صابر ملک رئیسی را با دستبند و پابند به میله بسته و سپس همراه با رئیس داخلی بند مزدوری به نام فرهاد نوروزی؛ افسر نگهبان صادقزاده و چند سرباز اقدام به ضرب و شتم شدید وی با چوب و شلاق کردند.
ضربات وارده به وی به حدی شدید بود که بدن این زندانی سیاسی تماماً در نقاط سر و صورت؛ کمر و شکم دچار کبودی و خونمردگی شده است.
پرویز صورآذر رئیس جنایتکار زندان حین شکنجه صابر ملک رئیسی به او گفت: «زبانت را کوتاه میکنیم ما گندهتر از تو را تسلیم کردهایم».
زندانی سیاسی تبعیدی بلوچ صابر ملک رئیسی پس از انتقال و ضرب و شتم از روز چهارشنبه هشتم آذر ماه؛ در اعتراض به این رفتارهای ضدانسانی اقدام به اعتصابغذا کرده است.
این ضرب و شتم و انتقال به قرنطینه وضعیتی است که صابر ملک رئیسی با بیماری هموروئید مواجه بوده و سرمای هوا و نبود آب گرم بیماری وی را تشدید میکند. این امر در اردبیل که در این فصل بسیار سرد است تشدید میشود.
قرنطینه زندان مرکزی اردبیل بندی بدون امکانات گرمایشی و بهداشتی است که بالای آن حصاری به شکل قفس توری مانند کشیده شده است. بهطور معمول زندانیان محکوم به اعدام و زندانیان تنبیهی را به این محل برده و مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار میدهند.
پیش از این نیز این زندانی سیاسی بارها با بهانه تراشیهای مختلف مسئولان زندان به قرنطینه منتقل و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. در یک نمونه وی در روز هشتم دی ماه سال گذشته به مدت ۱۴ساعت در هوای سرد اردبیل پس از ضرب و شتم با دستبند و پابند در حیاط این زندان به میله بسته شده بود.
پرویز صورآذر رئیس حفاظت زندان و فرهاد نوروزی از کسانی هستند که به بهانههای مختلف زندانیان سیاسی تبعیدی بلوچ را مورد شکنجه قرار میدهند.
او در نامه ای به گزارشگر ویژه شورای حقوقبشر بطور مشروح از نحوه و علت دستگیری و نحوه نگهداری و شکنجه هائی که در این هشت ساله زندان و برخوردهای مقامات با او به افشاگری پرداخت
رنجنامه برادر زندانی سیاسی محمد صابر ملک رئیسی
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز که قلم در دست گرفته و میخواهم در شرح حال برادرم چند خطی بنویسم حس غریبی سرتاسر وجودم را فرا گرفته است حسی که بارها و بارها در گوشم زمزمه میکند ومیگوید برای چه و که مینویسی؟ تو که در این دنیا هیچ کس را نداری نتنها تو، حتی آن برادر کوچکت که اکنون در پشت میله های بی روح و خشن، در احاطه نگاه بانانی که از نگاهشان فقط کینه و خون میبارد نیز هیچ کس را ندارد. اما ناگهان ندایی در قلبم به من میگوید که من او را دارم و او من را و هردومان خدا را داریم.
اما در کنار این میخواهم فریاد بیصدایم را بر صفحه صادقانه کاغذ بنویسم تا این کاغذ بی ریا مظلومیت برادرم را فریاد بزند.
در این نوشته ام بر خلاف نامه برادرم هیچ دستگاه حکومتی را مخاطب قرار نمیدهم چرا که میدانم کسانی که بجرم ناکرده من حکم به حبس برادرم در پشت میله های زندان دادند هیچ کاری برای او نخواهند کرد.
مخاطب من در این نوشته همه صاحبان وجدان هستند کسانی که فارغ از هر دین، مذهب و قومیتی به انسانیت، اصل مشترک میان تمام فرزندان آدم باور و یقین دارند.
این جانب عبیدالرحمن ملک رئیسی برادر زندانی سیاسی محمد صابر ملک رئیسی هستم کسی که در سن پانزده سالگی در تاریخ ۲ مهرماه سال ۱۳۸۸ در بیمارستان چابهار هنگامی که بالاسری برادر کوچکتر خود بود بازداشت یا بهتر است بگویم گروگان شد. در همان روزها دو برادر دیگر من که هرکدام در آن زمان ۳۰ ساله و ۲۲ ساله بودند نیز دستگیر شدند و پس از حدود چند ماه هرکدام با قرار وثیقه های جداگانه آزاد شدند. اما صابر اکنون پس از گذشت هفت سال و ۳ ماه هنوز در پشت دیوارهای بلند زندان مرکزی ارومیه روزگار جوانیش را میگزراند.
قطعا تمام آن رنج هایی را که برادرم در این مدت در شکنجه گاه وزارت اطلاعات و زندان مرکزی زاهدان و اردبیل تحمل کرده است ورای درک من است و نمتوانم به عمق دردها و تنهایی هایش بیندیشم اما نامه منتشر شده برادرم که وجدان هر انسانی را به درد می آورد من را بر آن داشت که چند خطی برای فعالین حقوق بشر و گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران خانم عاصمه جهانگیر به رشته تحریر در بیاورم.
صابر ملک رئیسی اخیرا در تاریخ ۱۰ دیماه نامه ای همزمان با شروع اعتصاب غذای خودش منتشر کرده است که میخواهم دلیل انجام این اعتصاب غذایش را مورد توجه قرار بدهید تا به وضعیت اسفناک او و صدها زندانی عقیدتی و سیاسی محبوس در بازداشتگاه ها و زندان های ایران پی ببرید.
برادرم در نامه خود که خطاب به رئیس دولت ایران نوشته است علت نامه نگاری خود را نه به دلیل درخواست آزادی میداند و نه بدلیل درخواست مرخصی حتی او برای درخواست معالجه و یا حتی حق ادامه تحصیل در زندان که از آز آن بازمانده است نیز آب و غذا را بر خود حرام نکرده است. بلکه او در ارایه دلیل این اعتصاب غذایش میگوید “دست به قلم شده ام تا به شما عرض نمایم ما زندانی هایی که به اتهام معاند نظام جمهوری اسلامی ایران دستگیر می شویم، از طریق زندان بان ها یا همان مسئولین مورد ضرب وجرح قرار می گیریم مسئولینی که خود را پیرو جمهوری اسلامی و ما را خائن به مملکت می دانند وهرنوع برخورد با ما را مبارزه با دشمنان جمهوری اسلامی می دانند.”
در کمال ناباوری برادرم هیچ خواسته مورد انتظاری را مطرح نکرده است و تنها خواسته اش برخورد قانونی بدون ضرب و شتم بی مورد است. همچنین او در نامه خود خبر داده است بارها میخواسته برای شکایت درباره این وضعیت به سازمان زندانها نامه بنویسد اما هر بار نامه های او “درنهایت از بازرسی خروجی توقیف شده اند”. و او از این جهت مورد بازخواست ها و “گرفتار عواقب تهاجمی مسئولین” برای نوشتن این نامه ها شده است. که یکی از اینگونه عواقب تهاجمی روز چهارشنبه ۹۵/۱۰/۸ برای او اتفاق افتاده است در این روز برادرم را از ساعت ۸ صبح “با پا بند ودست بند” به میله ای که به این منظور به دیوار بیرون از آسایشگاه و حیاط زندان وصل است، بسته شده است. برادرم میگوید “در این هوای سرد زمستانی اردبیل و زمین پوشیده از برف تا ۱۰ شب هنگام خاموشی زندان به قرنطینه منتقل شده ام.” مامورین زندان اردبیل برای آنکه عذاب جان برادرم بیشتر شود. بر روی زمین پوشیده از برف زندان، دمپایی های او را از پاهایش کشیده اند. شرایطی از درد و رنج بر برادرم عارض شده است که او میگوید “در حالی بودم که از سوز سرما بارها از پروردگارم تقاضای مرگ کرده ام.”
از شما خوانندگان این نوشته میخواهم اندکی به دلیلی که برادرم برای گرفتار شدنش به این وضعیت مطرح کرده است بیندیشید تا به عمق ظلمهایی که به او و صدها فرد همچون او روا داشته میشود آگاه شوید.
برادرم چندین بار بدلیل ضرب و شتم بی مورد مسولین زندان برای سازمان زندانها نامه نگاری کرده است که هیچکدام از این نامه هایش از خروجی زندان خارج نشده است در آخرین مورد مامورین برای آنکه به او درس عبرتی بدهند که دیگر سخنی از اعتراض در مقابل ضرب و شتم بی موردش به میان نیاورد او را در هوای سرد اردبیل با دستان و پاهایی به زنجیر کشیده بصورت پا لخت بر روی زمینی پوشیده از برف به زنجیر میکشند و نیمه های شب زمان خاموشی زندان او را از آن حالت رها میکنند. شرایطی که به دلیل سختی آن بارها از خدای خود مرگ را آرزو میکند.
اندکی بیاید با خود بیندیشیم چرا زندانی که در حال گزاران دوران حبس خود است بی هیچ دلیلی پیوسته مورد ضرب وشتم قرار میگیرد؟ و زمانی که به این وضعیت اعتراض میکند در هوای سرد اردبیل در میان برفهای خفته بر زمین بی هیچ پوششی به زنجیر کشیده میشود؟
آیا میتوان دلیلی بجز از تنفر مذهبی برای علت این برخوردها پیدا کرد؟ آیا میتوان استدلالی ارایه کرد که با آن بتوان خود را قانع کرد که در زندان های ایران قانون های نوشته شده خود نظام حکم فرماست؟ قطعا پاسخ تمام این پرسشها یک نه بسیار بزرگ است!!
به دلیل همین نه بزرگ که من را وادرا به سایدن سر قلم بر صفحه سفید کاغذ کرده است از خانم عاصمه جهانگیری و دیگر کسانی که در ضمینه حقوق بشر فعالیت میکنند بخواهم به وضعیت محمد صابر ملک رئیسی و دیگر زندانیان عقیدتی سیاسی اهلسنت که بصورت همزمان از دو جنبه اقلیت مذهبی و قومیتی مورد نفرت شدید حاکمیت قرار دارند توجه ویژه داشته باشند.
با تشکر
عبیدالرحمن ملک رئیسی، برادر کوچکترین زندانی سیاسی ایران محمد صابر ملک رئیسی زندانی عقدیتی سیاسی محبوس در زندان مرکزی اردبیل
نوشته شده در ۱۶ دیماه ۱۳۹۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر